کد مطلب:327993 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:360

بررسی روایات مورد بحث
از روایاتی كه در مورد آبیاری از آب های مباح برای مصارف باغ و زراعت ذكر شد، معلوم می شود درباره آبیاری درخت جز مرسله ای كه از شیخ(رحمه الله) در «مبسوط» و از ابن ادریس در «سرائر» نقل شده(3)، روایت دیگری در بین روایات باب، به چشم نمی خورد.



و در مورد اندازه استفاده از آب برای آبیاری درخت خرما مضمون روایت ها اختلاف دارد. چنان كه گذشت در برخی از آنها رسیدن آب به ساق پا و در برخی دیگر رسیدن به كعب، بیان شده است.



شیخ صدوق(رحمه الله) اختلاف را بدین گونه رفع كرده است كه آبیاری بر حسب نوع زمین ها تفاوت دارد; بدین معنی كه زمین های سست (و شنی) آب را فرو می برد. در این زمین ها رسیدن به كعب، و در زمین های سخت (و رُسی) كه آب كم كم به زمین فرو می رود، رسیدن به ساق، منظور شده است(4).



برخی دیگر، در مورد جمع بین روایت ها این طور گفته اند: منتهی الیه كعب همان ابتدای ساق است; بنابر این اختلافی در مورد آبیاری نخل بین دو قسم از روایات وجود ندارد(5).



قول مشهور بین فقها آن است كه معیار اندازه استفاده از آب مباح را در مورد درخت خرما به «ساق» تعبیر می كنند. اهل سنّت نیز در این مورد همین تعبیر را دارند. خبر زبیر هم كه آنان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت كرده اند و اندكی قبل ذكر آن گذشت، بر همین مفهوم دلالت می كند. آن خبر می فهماند پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مرحله اول پایین ترین حقّی كه برای زبیر متصوّر بود، بیان فرمود; اما در هنگامی كه آن مرد انصاری گستاخی نمود، به زبیر دستور داد حقّ نهایی خود را كه معیار آن رسیدن آب به دیوار نخلستان است و معیار كمترش رسیدن آب به «ساق» می باشد، استیفا نماید(1).



گفتیم از شیخ در «مبسوط» نقل شده كه او معیار آبیاری درخت را رسیدن آب به قدم دانسته است(2). فرق بین درخت خرما، كه معیار در آن رسیدن آب به كعب و معیار در سایر درختان، رسیدن آب به قدم قرار داده شده، واضح نیست و مورد اختلاف است; مگر این كه گفته شود مرجع هر دو به یك معنی است و تعبیر در ظاهر، متفاوت، ولی مفهوم هر دو در واقع یكی است. اما اگر به دیده دقت بنگریم، می یابیم كه فرق بین «كعب» و «قدم» بسیار واضح است; زیرا قدم برآنچه قبل از وصول به انتهای كعب است ـ كه كعب به ساق اتصال می یابد ـ صدق می كند; پس از این جهت با یكدیگر تفاوت دارند(3).



آنچه در مورد آبیاری از آب مباح از روایات به نظر می رسد، به شرح زیر است:



روایاتی كه درباره استفاده از آب های مباح نقل شده، به لحاظ تعبیرات مختلف است: گاهی در مورد آبیاری نخل به «بلوغ ساق»است; مثل در مخاصمه زبیر كه به بلوغ دیوار و ساق بود و در برخی دیگر منتهی الیه كعب است كه بعضی آن را وسط ساق می دانند، و زمانی به «بلوغ كعب» است و درباره آبیاری درخت به «بلوغ قدم» و در آبیاری زرع به «بلوغ شراك» و بندكفش تعبیر شده است و نیز عدّه ای از فقها اظهار داشته اند: تا وقتی كه فرد ذی حقی نیاز داشته باشد، دیگری ولو متضرّر گردد، نمی تواند مزاحم او شود(4).



آنچه از مجموع این قرائن برمی آید، این است كه این روایات در موارد خاصّی بوده كه نحوه آبیاری اراضی در آن امكنه بدان گونه بوده كه در آن روایات بیان شده است. به عبارت دیگر: عرف مردم مدینه در آبیاری نخلستان ها و درختان و كشت و زرع ها بر مبنایی بوده كه در روایات بیان شده است. و این موجب نمی شود كه در تمام محیط ها تعبّداً همین احكام عملی شود. چه بسا در برخی از مناطق بر اثر رطوبت هوا و بارندگی های متناوب به كمتر از آنچه در این روایات مقرّر گردیده، نیاز باشد و در برخی دیگر كه هوا خشك و بارندگی بندرت اتّفاق می افتد، درجات بیش تر از این معیارها مورد نظر قرار گیرد. نیز بعضی از درخت ها در بی آبی استقامت دارند كه به اندك رطوبتی مدّت ها سرسبز و خرّم می مانند; به علاوه به حسب فصول و نوع زراعت و فصل كاشت و برداشت و سایر خصوصیات نحوه سقی و آبیاری تفاوت پیدا می كند. پس نتیجه این می شود كه چگونگی استفاده از آب های مباح به سود و زیان طرفین و به عرف هر محل بستگی دارد(1) و نیز آن روایات آن قدر اطلاق ندارد كه در صورت نیاز شخصی بر متضرّرشدن دیگری تقدّم داشته باشد.

3 . جواهر الكلام، ج38، ص132: روي أصحابنا أنّ الأعلي يحبس إلي الساق للنخل و للشجر إلي القدم ... .



4 . وسائل الشيعه، كتاب احياء موات، ج17، ص334، باب 8، ذيل حديث 2; جواهر الكلام، ج 38، ص133 ـ 134.



5 . جواهر الكلام، ج38، ص 134: و أولي منه تنزيله علي إرادة العظمين النابتينِ المتصلَينِ بالساق ... .

1 . همان. به نظر مي رسد بعيد است اين حديث صحيح باشد، چون بر انتقامجويي پيامبر(صلي الله عليه وآله) دلالت دارد و بدون شك اين گونه صفات از ساحت قدس آن حضرت بسيار دور است.



2 . اندكي پيش ذكر آن گذشت.



3 و 4 . جواهرالكلام، ج 38، ص 134 ـ135.

1 . پاورقي وسائل الشيعه، كتاب احياء موات، ص 335; حاشيه الروضة البهية، ج2، ص218.